سرآغاز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام (حافظ)

از ابتدای راه‌اندازی این سایت، اندیشه معرفی صنایع دستی استان فارس با من بود. هر چند این کار به درازا کشید اما در سال گذشته توانستم با برخی از پیش‌کسوتان و فعالان صنایع دستی استان گفتگو کنم و آثار آنان را از نزدیک، موشکافانه و مشتاق بنگرم (کاری که همچنان تداوم دارد).

در سال‌های اخیر، این جمله را بارها شنیده‌ام که صنایع دستی در حال از میان رفتن است. برای من که عضوی از این خانواده‌ام، شنیدن چنین جملاتی دردناک و غم‌انگیز است.

با خودم می‌گویم اینکه شاید دیگر کسی کپنک (تن‌پوش نمدی) نمی‌پوشد، دلیل بر انقراض هنرهای دستی نیست چرا که هنر همواره راه خود را می‌یابد، حتی اگر چشمه‌ای باشد به باریکی بند انگشتی!

هنر به موقع خود پیله می‌درد، پوست می‌اندازد، پروانه می‌شود و با حفظ اصالت انسانی‌اش تغییر می‌کند. با اینهمه نمی‌توان انکار کرد که بخش قابل توجهی از هنرهای دستی (بخصوص آنها که مورد نیاز زندگانی امروز نیست) رفته رفته به فراموشی سپرده می‌شود و اساتیدی با پشتوانه چندین سال تجربه‌های گرانبها، به آرامی و در سکوت از میان ما می‌روند، بی آنکه جایگزینی برای آنها باشد.

اکنون سر آن دارم که در حد توان خود، زمینه‌ی آشنایی مشتاقان را با برخی از رشته‌ها و فعالان و پیش‌کسوتان صنایع دستی استان فارس فراهم کنم. شاید این اندک، ادای دینی باشد به تمام بزرگانی که ما را از سرچشمه‌ی زلال هنرهای خویش سیراب کرده‌اند و باشد که آتش اشتیاق به ماندگاری این میراث گران‌بهای زنده و پویا را در وجودمان شعله‌ور سازد.

غلامحسین تقی‌پور
فروردین ماه 1390

گلیم بافی

من ایلم را می‌بافم
گذشته‌ی ایلم را، کوچ ایلم را
رشادت ایلم را می‌بافم.

تارش از ماه و پودش از خورشید
من صداقت ایلم را می‌بافم

هر جا توقفی باشد
دار گلیمم را برپا می‌کنم
همانگونه که مردان؛ سیاه چادر را
چرا که طنین آهنگین شانه‌های دارهاست
که مردان را امید بقا می‌دهد
و زنان را مجال آسایش

در دشت‌های سبز، در پای کوه‌ها
همراه با نوای ناب چشمه‌ی جوشان
گره می‌زنم صدای باد را به بوی زلف علف‌ها
و گرگ و میش هوا را
به کاه و بوته‌ی جاشیرها

بی‌آنکه نامی از من باشد، در پای هر گلیم
در پای دارها
من نام تیره و ایلم را آواز می‌کنم
اعجاز می‌کنم...